سفارش تبلیغ
صبا ویژن


Arezoye mahal

 

میخواهمتــــــــــــــــــــ...

ولــــی...

دوری...

خیلی خیلی دور

نه دستم به دستانـــــــت میرسد

نه چشمانم به نگاهتــــــــــــــــــ

 

 


نوشته شده در شنبه 92/11/19 ساعت 8:58 صبح توسط zari| نظرات ( )

 

خدایــــــــاااا...


دستانم را زده ام زیر چانه ام


مات و مبهوت نگاهت میکنم


طلبکار نیستم


فقط مشتاقم بدانم


تـــــه قصه چه میکنی؟


با مــــــــن...


 


نوشته شده در جمعه 92/11/18 ساعت 10:33 عصر توسط zari| نظرات ( )


دوباره منم و یک اتاق پر از خلوتِ من؛

دوباره می نویسم از تمامِ تو، که نیست...

این روزها هر راهی به تو ختم می شود؛

این روزها هر نگاهی بهانه ای می شود برای لمسِ نگاهت...

وقتی نیستی در حوالی دل، کنار پنجره دلتنگی،

به سختی می توان قورت داد بغض های نترکیده را...

گاهی در شهر چشمانت گم می شوم و نگاهت،

تلخی گریه های با سماجت چسبیده بر گلویم را می گیرد...

گاهی دلم می خواهد وقتی نگاهت می کنم،

سرت به کار خودت باشد تا سیر نگاهت کنم؛ چهره ات را از بر کنم...

می خواهم با نگاهم از نگاهت کام گیرم؛ 

بگذار خیره شوم...

گاهی به تو که فکر می کنم چشمانم می سوزد و نفسم می گیرد

و در گرداب وحشی دلشورهء نبودن و ندیدنت غرق می شوم...

یاد نبودنت که می افتم، بغضی گلو گیر حنجره ام را می فشارد؛

آبستنم امشب از غصهء چشمان و غم پنهان نگاهت؛

ویارش، پُک های عمیق سیگار و قاب خاطره اش، لیوان...

پرواز می کنم در خیال، با تو ...

چشم در چشم، رو به رو نشسته ام با عکست...

خیره می شوم...

و با یاد نفس هایت در هوای تو

از لب سیگار به جای لب های تو کام می گیرم...

هوای چشمانت، هوایی کرده دلم را؛

نَفَس که تنگ می شود، نَفَس هایت را پُک می زنم در خیال...

 از نَفَس هایت در هوایی که تویی کام می گیرم ...

وجودم غرقِ بوسه می شود...

در عطشِ هوایت بوسه باران می شوم...

کاش معمای نگاهت حل شود!

تنها مُسَکنِ لحظه ها برای انتقام از تنهایی

کام های عمیق و دودهای غلیظ شده؛

تنها سیگار به دور از تو ارضا می کند لب هایم را؛

اما دلتنگی های بی پایان را کام های کال ارضا نمی کند...

امشب دوباره دود می شوم بر تختِ خالی از خواب...

سالهاست مزاجم به تلخی عادت کرده...

ریه هایم بوی مرگ گرفته اند...

از ریِه گذشته، زندگیم بوی سیگار گرفته و من سیگار به دست،

در انتظار، پشتِ مژگان تو اسیر پنجره نگاه های گاهی ممتدت پوسیدم...

گیر کرده ام در برزخ چشمانت؛

بهار آمد و رفت اما سردیِ دیِ تو نه...

امشب لیوان تو زیر سیگاریِ تنهایی ام شده؛

چایِ نصفه یخ کرده؛

خستگیِ تکراری؛

حرف های خورده؛

دردهای پنهانی؛

نخی سیگار، پُکی عمیق، نَفَس هایت را کم دارم... .

 

 


نوشته شده در جمعه 92/11/18 ساعت 10:20 عصر توسط zari| نظرات ( )

غمها‎
دردها‎
دلتنگیها‎
حجم های گوناگونی دارند‎
غم تو‎
درد تو‎
دلتنگی برای تو‎
حجمش بزرگتر از توان من است‎ 


نوشته شده در جمعه 92/11/18 ساعت 9:43 عصر توسط zari| نظرات ( )

 

به سلامتی اون کسی که

نگفت من با بقیه فرق دارم

ولی ثابت کرد !

 

 


نوشته شده در جمعه 92/11/18 ساعت 9:40 عصر توسط zari| نظرات ( )

<      1   2   3      >

آخرین مطالب
» با احتیاط بخوانید
...!!!
باتو
روزگارم
ته دنیای بی تو ...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com